آیه 103 سوره انعام

از دانشنامه‌ی اسلامی

لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ ۖ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ

[6–103] (مشاهده آیه در سوره)


<<102 آیه 103 سوره انعام 104>>
سوره :سوره انعام (6)
جزء :7
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

او را هیچ چشمی درک ننماید و او همه بینندگان را مشاهده می‌کند و او لطیف و نامرئی و (به همه چیز خلق) آگاه است.

چشم ها او را در نمی یابند، ولی او چشم ها را درمی یابد، و او لطیف و آگاه است.

چشمها او را درنمى‌يابند و اوست كه ديدگان را درمى‌يابد، و او لطيف آگاه است.

چشمها او را نمى‌بينند و او بينندگان را مى‌بيند. دقيق و آگاه است.

چشمها او را نمی‌بینند؛ ولی او همه چشمها را می‌بیند؛ و او بخشنده (انواع نعمتها، و با خبر از دقایق موجودات،) و آگاه (از همه) چیز است.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

The sights do not apprehend Him, yet He apprehends the sights, and He is the All-attentive, the All-aware.

Vision comprehends Him not, and He comprehends (all) vision; and He is the Knower of subtleties, the Aware.

Vision comprehendeth Him not, but He comprehendeth (all) vision. He is the Subtile, the Aware.

No vision can grasp Him, but His grasp is over all vision: He is above all comprehension, yet is acquainted with all things.

معانی کلمات آیه

ابصار: بصر: بينايى. جمع آن ابصار است. به معنى چشم و علم نيز آيد.

لطيف: لطف: رفق و مدارا و نزديكى «لطف لطفا: رفق و دنا». لطيف از اسماء حسنى است به معنى مدارا كننده و نزديك به بندگان.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ «103»

چشم‌ها او را در نمى‌يابد، ولى او چشم‌ها را در مى‌يابد و او نامرئى و دقيق و باريك بين و آگاه است.

نکته ها

كلمه‌ى «بصر» هم به معناى چشم است و هم به معناى بصيرت. «1» بنابراين آيه را مى‌توان چنين معنا كرد: نه چشم ظاهرى، خداوند را مى‌بيند و نه دل به عمق معرفت او راهى دارد.

«لطيف» چند معنى دارد: 1. آنكه عطاى خود را كم بشمارد و طاعت مردم را بسيار،

2. دقيق، رسيدگى پنهانى به امور و باريك بينى، 3- خالق اشياى ظريف و ناپيدا.

4. اهل‌ مدارا و رفاقت، 5. پاداش دهنده‌ى اهل وفا و بخشاينده‌ى اهل جفا.

امام رضا عليه السلام فرمود: «لا يقع الاوهام و لا يُدرك كيف هو»، افكار و اوهام بر خداوند احاطه ندارد و ذات او آنگونه كه هست قابل ادراك نيست. «2»

خداوند، هرگز ديدنى نيست. همين كه حضرت موسى‌ از زبان مردم درخواست ديدن خدا را كرد، پاسخ شنيد: «لَنْ تَرانِي» «3» هرگز مرا نخواهى ديد. برخى از اهل‌سنّت گفته‌اند: خدا در قيامت ديده مى‌شود و به آياتى همچون‌ «إِلى‌ رَبِّها ناظِرَةٌ» «4» استدلال مى‌كنند. «5» غافل از آنكه خداوند، جسم و مادّه نيست و مراد از نظر به خداوند، نگاه با چشم دل است، زيرا ديدن با چشم، در جايى است كه چيزى داراى جسم، مكان، محدوديّت، رنگ و ... باشد و همه‌ى اينها نشانه‌ى نياز و عجز است كه خداوند از اين نقص‌ها مبرّا مى‌باشد.

امام على عليه السلام مى‌فرمايد: نه تنها چشم او را نمى‌بيند، بلكه وهم و فكر نيز نمى‌تواند بر او


«1». مفردات راغب.

«2». تفسير برهان.

«3». اعراف، 143.

«4». قيامت، 23.

«5». تفسيرالمنار.

جلد 2 - صفحه 523

احاطه پيدا كند. «1» سعدى در ترسيم اين مطلب مى‌گويد:

اى برتر از خيال و قياس و گمان و وهم‌

و از آنچه گفته‌اند و شنيديم و خوانده‌ايم‌

مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر

ما همچنان در اوّل وصف تو مانده‌ايم‌

مراد از جمله‌ى‌ «يُدْرِكُ الْأَبْصارَ»، علم او به ديده‌هاى انسان است، مانند «سميع» و «بصير» كه به معناى علم او به شنيدنى‌ها و ديدنى‌هاست.

پیام ها

1- خداوند، جسم مادّى نيست. «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ»

2- هيچ كس از ذات خداوند آگاه نيست. «هُوَ اللَّطِيفُ»

3- هيچ پرده و مانعى جلوى علم خدا را نمى‌گيرد. «هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ»

4- با اين كه خدا زشتى‌هاى ما را مى‌داند باز به ما لطف دارد. «وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ»

5- خداوند به همه‌ى لطائف و رموز هستى آگاه است. «هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ»


«1». تفسير صافى.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ (103)

لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ: درك نمى‌نمايد و احساس نكند احديت الهى را چشمها، زيرا آنچه مرعى مى‌شود، يا در مقابل است و يا در حكم مقابل مانند آئينه، و اين از صفات اجسام، و حق تعالى از آن منزه باشد وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ: و ذات اقدس سبحانى درك نمايد ابصار را، يعنى احاطه علميه دارد به آنچه ابصار ادراك نمى‌كند از جواهر لطيفه مانند ابصار، يا درك كند صاحبان بصر را. حضرت باقر عليه السّلام خطاب به سؤال كننده در اين آيه فرمود: «2» اوهام قلوب، دقيقتر است از ابصار عيون. تو به تحقيق درك مى‌كنى به وهم خود، سند و هند و شهرهائى كه داخل آنها نشدى و درك ننمودى آنها را به چشم خود، و اوهام قلوب ادراك نكند ذات احديت را، پس چگونه ابصار عيون، حس توان نمود؟! عياشى از فضل به سهل كه سؤال نمود از حضرت رضا

«1» جامع الاخبار، فصل 73، حديث دوّم.

«2» اصول كافى، جلد اوّل، كتاب التوحيد، صفحه 99، حديث 11.

تفسير اثنا عشرى، ج‌3، ص: 346

عليه السّلام اخبار فرما رؤيت حق تعالى كه مردمان را در آن اختلاف است، فرمود: من وصف اللّه بخلاف ما وصف به نفسه فقد اعظم الفرية على اللّه، «لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللّطيف الخبير» و هذه الابصار ليست هى الاعين انّما هى الابصار الّتى فى القلوب، لا يقع عليه الاوهام و لا يدرك كيف هو. «1» يعنى هر كه وصف كند خدا را به خلاف آنچه او سبحانه ذات مقدس را توصيف فرمود، پس بتحقيق اسناد فريه عظيم بر حق تعالى داده؛ و او سبحانه فرموده‌ «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ» و اين ابصار عيون نيست بلكه ابصار قلوب است و اوهام احاطه و درك ذات او را ننمايد وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ: و اوست لطف كننده به بندگان از جائى كه ندانند و آگاه به دقايق و اسرار همه چيزها و دانا به مصالح و افعال بندگان و آنها را بر وفق اعمال مجازات دهد در معاد. در مجمع- فرمايد: در «لطيف» چند وجه است: 1- لطيف است بر بندگان به سابقه انعام. 2- لطيف التدبير است. 3- لطيف است كه نعمت بسيار خود را منظور نفرمايد و طاعت بندگان را بسيار شمارد و مرحمت فرمايد.

4- لطيف است اگر او را به حقيقت بخوانى لبيك گويد، و اگر اجابت او كنى مقرب درگاه سازد. و اگر اطاعت او كنى كفايت تو كند، و اگر عصيان نمائى به توبه رجوع فرمايد، و اگر از او اعراض كنى تو را دعوت فرمايد، و اگر توجه او نمائى تو را هدايت فرمايد. «2» تنبيه- آيه شريفه مدح فرموده ذات مقدس خود را به نفى ادراك ابصار، پس اثبات رؤيت براى او نقص، و حق تعالى از آن منزه باشد. فرمود حضرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله انّ اللّه احتجب عن العقول كما احتجب عن الابصار. بدرستى كه ذات سبحانى محجوب است از عقول، چنانچه مستور است از ابصار. و نيز حضرت علوى عليه السّلام در جواب سائل گفت: چگونه ديده‌اى خدا را؟

فرمود: ويلك لا تدركه العيون فى مشاهدة الابصار و لكن راته القلوب بحقائق‌

«1» مجمع البيان ج 2 ص 344- تفسير عيّاشى، جلد اوّل، صفحه 373، حديث 78.

«2» مجمع البيان، همان صفحه.

تفسير اثنا عشرى، ج‌3، ص: 347

الايمان. «1» واى بر تو، نبيند او را چشمها در مشاهده ديده‌ها، و لكن مى‌بيند او را قلوب به حقيقت ايمان.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ (103)

ترجمه‌

درك نمى‌كند او را ديده‌ها و او درك ميكند ديده‌ها را و او است نافذ آگاه.

تفسير

در كافى و توحيد از حضرت صادق (ع) نقل نموده است كه مراد آنستكه و هم احاطه بحق پيدا نمى‌كند و بصيرت بآن راه نمى‌يابد خدا بزرگتر از آنستكه بچشم ديده شود و از حضرت باقر (ع) نقل نموده است كه اوهام دلها دقيق‌تر از بينائيهاى چشم‌ها است گاهى و هم ادراك مى‌كند چيزيرا كه چشم نديده است و خدا را اوهام دلها درك نمى‌كند چه رسد به بينائيهاى چشمها و در توحيد از امير المؤمنين (ع) نقل نموده كه خداوند همان است كه فرموده است درك نمى‌كند او را ابصار و احاطه پيدا نمى‌كند باو و در مجمع و عياشى از حضرت رضا (ع) نقل نموده كه پرسيدند از اختلاف مردم در رؤيت خدا فرمود كسيكه وصف كند خدا را بر خلاف آنچه وصف نموده است او خود را بآن به تحقيق افتراء بزرگى بخدا بسته است درك نمى‌كند او را ديدها ولى مراد نه اين ديدها است بلكه ديدهائى كه در دلها است و هم بر او واقع نميشود و نميتوان درك نمود كه چگونه است او و در كافى و توحيد و عيون از آنحضرت نقل نموده است كه لطيف بودن خدا بمعناى كمى و باريكى و كوچكى نيست بلكه مراد نفوذ در اشياء و امتناع از ادراك است كه نمى‌شود تعريف نمود او را بحدّ و تحديد نمود او را بوصف پس لطافت در ما بمعنى ديگر است و در خدا بمعنى ديگر و امّا خبير بودن خدا باين معنى است كه چيزى پوشيده از آن نيست و بر او مخفى نمى‌ماند نه از راه تجربه و اعتبار چون كسيكه از راه تجربه و اعتبار عالم شود جاهل بوده و خدا هميشه‌

جلد 2 صفحه 363

خبير بوده و هست بآنچه خلق مى‌كند و آنچه خلق نمى‌كند و خبير شدن مردم بعد از استخبار و تعلّم است پس لفظ مشترك است بين ما و خدا و معنى مختلف پس خلاصه مستفاد از آيه شريفه و اخبار ائمه اطهار عليهم السلام آنستكه درك نمى‌كند او را بصرها و بصيرت‌ها چون لطيف است يعنى مجرد است از جسم و لوازم آن پس بچشم ديده نمى شود و مجرد است از جنس و فصل و اعراض عامّه و خاصّه پس بوهم و عقل در نمى‌آيد و نافذ است در اشياء ولى ممزوج با آنها نيست و منفك از آنها هم نيست پس در نهايت لطافت و دقّت و رقّت است و او درك ميكند بصرها و بصيرت‌ها را چون خبير است و آگاه است از ديدهائى كه معطوف باو است و دلهائى كه متوجه بسوى او است و بعضى گفته‌اند خدا لطيف است يعنى داراى لطف و مرحمت نسبت به بندگان است يا دقيق و باريك بين است در صنع و تدبير خود و تربيت بندگان ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


لا تُدرِكُه‌ُ الأَبصارُ وَ هُوَ يُدرِك‌ُ الأَبصارَ وَ هُوَ اللَّطِيف‌ُ الخَبِيرُ (103)

درك‌ نميكند ‌او‌ ‌را‌ ديدنها و ‌او‌ درك‌ ميكند ديدنها ‌را‌ و ‌او‌ ‌است‌ لطيف‌ و خبير لا تُدرِكُه‌ُ الأَبصارُ درك‌ قوه‌ئيست‌ مسمي‌ بقوه‌ درّاكه‌ ‌که‌ صورت‌ اشياء ‌را‌ بتوسط حواس‌ّ ظاهره‌ حس‌ بصر و سمع‌ و شامه‌ و ذائقه‌ و لامسه‌ ‌در‌ ذهن‌ ‌در‌ مي‌ آورد ‌ يا ‌ مطالب‌ علميه‌ ‌را‌ بتوسط قواي‌ باطنه‌ ثبت‌ ميكند، و بصر ديدني‌ها ‌است‌ ‌که‌ بتوسط چشم‌ ‌در‌ ذهن‌ صورت‌ ميدهد ‌ يا ‌ بتوسط چشم‌ عقل‌ و روح‌ بجزئيات‌ و كليات‌ پي‌ ميبرد و خداوند عالم‌ نه‌ بچشم‌ ظاهري‌ ديده‌ ميشود زيرا چشم‌ فقط اشكال‌ و الوان‌ و هيئات‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌از‌ عوارض‌ جسم‌ ‌است‌ مشاهده‌ ميكند و خداوند منزه‌ ‌از‌ جسم‌ و جسماني‌ ‌است‌ و مبراء ‌از‌ عوارض‌ شكل‌ و رنگ‌ و هيئت‌ ‌است‌ و نه‌ بچشم‌ باطني‌ زيرا بچشم‌ قلب‌ درك‌ نمودن‌ اشياء منوط باينست‌ ‌که‌ وجود خارجي‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌او‌ بگيرد و وجود ذهني‌ بماهيت‌ بدهد ‌تا‌ ‌در‌ ذهن‌ درآيد و چون‌ خداوند صرف‌ وجود ‌است‌ و ماهيت‌ ندارد معقول‌ نيست‌ ‌در‌ ذهن‌ تصور نمود ‌از‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌است‌ فرمود

(كلّما ميزتموه‌ باوهامكم‌ فهو مخلوق‌ مثلكم‌ مردود اليكم‌)

‌پس‌ لا تُدرِكُه‌ُ الأَبصارُ.

وَ هُوَ يُدرِك‌ُ الأَبصارَ درك‌ الهي‌ علم‌ ‌او‌ ‌است‌ چون‌ بسياري‌ ‌از‌ صفات‌ بمعني‌ ظاهري‌ ‌او‌ ‌در‌ حق‌ خداوند محال‌ ‌است‌ و مرجع‌ ‌آنها‌ بعلم‌ ‌است‌، بصير ‌يعني‌ عالم‌ بديدنيها، سميع‌ عالم‌ بمسموعات‌، حكيم‌ عالم‌ بحكم‌ و مصالح‌، مريد عالم‌ بصلاح‌ و فساد اشياء، مدرك‌ عالم‌ بجزئيات‌ زيرا حواس‌ ظاهريه‌ و باطنيه‌ ‌در‌ ‌او‌ غلط و كفر ‌است‌ و موجب‌ تركيب‌ ميشود و احتياج‌ و ‌از‌ لوازم‌ امكان‌ ‌است‌ و علم‌ ‌هم‌ ‌که‌ تعبير ميكنيم‌ عين‌ ذات‌ ‌است‌ نه‌ صفت‌ عارضه‌

(و كمال‌ توحيده‌ نفي‌ الصفات‌ عنه‌ لشهادة ‌کل‌ صفة انّها ‌غير‌ الموصوف‌ و شهادة كل‌ّ موصوف‌ انّه‌ ‌غير‌ الصفة فمن‌ وصفه‌ فقد قرنه‌

جلد 7 - صفحه 159

و ‌من‌ قرنه‌ فقد جزأه‌ و ‌من‌ جزأه‌ فقد جهله‌)

‌تا‌ آخر خطبه‌ نهج‌ البلاغه‌ بلكه‌ چون‌ وجود ‌غير‌ متناهيست‌ و محدود بحدود نيست‌ جميع‌ مراتب‌ وجود ‌را‌ بوحدته‌ و بساطته‌ داراست‌ ‌که‌ يكي‌ ‌از‌ مراتب‌ وجود علم‌ ‌است‌، قدرت‌ ‌است‌، حيات‌ ‌است‌ و نحو اينها وَ هُوَ اللَّطِيف‌ُ الخَبِيرُ لطيف‌ ‌را‌ حكماء بريزه‌كار معني‌ كرده‌ و ريزه‌كاريها و دقّتها ‌که‌ ‌در‌ ‌هر‌ يك‌ ‌از‌ مخلوقات‌ بكار برده‌ ‌که‌ عقول‌ تمام‌ عقلاء ‌را‌ مات‌ و حيران‌ نموده‌، و بعضي‌ بتلطف‌ و مهرباني‌ نسبت‌ ببندگان‌ تفسير كرده‌اند كثرت‌ نعمت‌ ‌را‌ قليل‌ شمرده‌ ‌بر‌ طاعت‌ قليل‌ ثواب‌ كثير عنايت‌ فرموده‌، دعوت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ اجابت‌ بجواب‌ لبيك‌ نموده‌ و ‌اگر‌ بنده‌ اجابت‌ دعوت‌ ‌او‌ كند ‌او‌ ‌را‌ بمقام‌ قرب‌ نزديك‌ نموده‌ ‌اگر‌ معصيت‌ كند عفو فرموده‌، ‌اگر‌ اعراض‌ كند ‌او‌ ‌را‌ دعوت‌ نموده‌، ‌اگر‌ اقبال‌ كند ‌او‌ ‌را‌ هدايت‌ فرموده‌، و بعضي‌ گفتند ‌اگر‌ بنده‌ باو افتخار كند ‌او‌ ‌را‌ عزيز ميگرداند و ‌اگر‌ اظهار فقر كند ‌او‌ ‌را‌ غني‌ مينمايد، و بعضي‌ گفتند عطاء ‌او‌ خيرة ‌است‌ و منع‌ ‌او‌ ذخره‌ ‌است‌، و بعضي‌ باسباغ‌ و فراواني‌ نعمت‌ تفسير كرده‌اند و بالجمله‌ بجميع‌ معاني‌ خداوند لطيف‌ ‌است‌. و خبير ‌يعني‌ ‌از‌ جزئيات‌ امور گذشته‌، آينده‌، ظاهريه‌، باطنيه‌ مطّلع‌ و ‌با‌ خبر ‌است‌ وَ ما يَخفي‌ عَلَي‌ اللّه‌ِ مِن‌ شَي‌ءٍ فِي‌ الأَرض‌ِ وَ لا فِي‌ السَّماءِ ابراهيم‌ ‌آيه‌ 41 لا يَعزُب‌ُ عَنه‌ُ مِثقال‌ُ ذَرَّةٍ فِي‌ السَّماوات‌ِ وَ لا فِي‌ الأَرض‌ِ سبأ ‌آيه‌

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 103)

در آیه برای اثبات حاکمیت و نگاهبانی او نسبت به همه چیز و همچنین برای اثبات تفاوت او با همه موجودات می گوید: «چشمها او را نمی بینند، اما او همه چشمها را ادراک می کند و او بخشنده انواع نعمتها و با خبر از تمام ریزه کاریها و آگاه از همه چیز است» مصالح بندگان را می داند و از نیازهای آنها باخبر است و به مقتضای لطفش با آنها رفتار می کند (لا تُدرِکهُ الأَبصارُ وَ هُوَ یدرِکُ الأَبصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الخَبِیرُ).

در حقیقت کسی که می خواهد حافظ و مربی و پناهگاه همه چیز باشد باید این صفات را دارا باشد.

چشمها، خدا را نمی بیند

دلایل عقلی گواهی می دهد که خداوند هرگز با چشم دیده نخواهد شد، زیرا چشم تنها اجسام یا صحیحتر بعضی از کیفیات آنها را می بیند و چیزی که جسم نیست و کیفیت جسم هم نمی باشد، هرگز با چشم مشاهده نخواهد شد و به تعبیر دیگر، اگر چیزی با چشم دیده شود، حتما باید دارای مکان و جهت و ماده باشد، در حالی که او برتر از همه اینهاست، او وجودی است نامحدود و به همین دلیل بالاتر از جهان ماده است، زیرا در جهان ماده همه چیز محدود است.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع

آرشیو عکس و تصویر